پيام دوستان
+
افـــتــخــارات خــانـــوادگــي بـــي فـــايـــده اســـت!
مهرباني #
103/8/22
*ابرار*
امام علي عليه السلام : مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ
*ابرار*
كسى كه كردارش او را به جايى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.
*ابرار*
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخيهِ وَاُمِّهِ وَاَبيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنيهِ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ يُغْنيهِ///
و از تو امان خواهم در آن روزى كه بگريزد انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش
براى هركس از ايشان در آن روز كارى است كه (فقط) بدان پردازد
به دنياي شعر و ترانه
سلام عالي بود خوشحال ميشم از وبلاگ من هم ديدن کنيد و نظرتون رو بفرماييد@};-
همابانو
103/8/2
+
هرکجا هستم باشم...
آسمان مال من است...
پنجره، فکر، هوا ،عشق، زمين، مال من است....
و تــــو...
2-اشراق
103/7/19
29 فرد دیگر
265 فرد دیگر
5 فرد دیگر
+
لذت بردن را يادمان ندادند !
از گرما مي ناليم. از سرما فرار مي کنيم.
در جمع، از شلوغي کلافه مي شويم و در خلوت، از تنهايي بغض مي کنيم.
تمام هفته منتظر رسيدن روز تعطيل هستيم و آخر هفته هم....
همابانو
103/7/1
+
*همه اتفاقها دير يا زود افتادنياند!*
*مانند دانههاي تسبيح...*
يکي بعد از ديگري:
*تولد، کودکي، نوجواني، جواني، عشق... و مرگ!*
آه که چه نظم تکراري و کسالت آوري!
کاش ميشد زمان را مثل نخ تسبيح، از بين همه اين اتفاقات بيرون بکشيم
آنگاه در اوج جواني، در يک روز بلند تابستاني، عاشق ميشديم...
آروزهاي بلند پروازانه نوجواني را ارزاني عاشقيهامان ميکرديم
...*
عکس و متن : نگارستان خيال*
* راوندي *
103/6/10
و قهقهههاي کودکانهمان، زلالي عشقمان را فرياد ميکرد...
*و آنگاه، مرگ؛ اين پايان ناگزير همهي اتفاقها، در يک شب سرد **زمستاني، به سراغمان ميآمد و ... تمام! ....*
*اين، دوست داشتني ترين بينظمي دنياست!*
786.سلام.وقت بخير.مطلب زيباي شما به عنوان يادگاري
تو کانال(ايتا) *دفتر خاطرات پارسي بلاگ* گذاشته شد.لطفا با عضويت در تنها *کانال ايتا پارسي بلاگ* از پست هاي *بچه هاي پارسي* حمايت کنيد. آدرس کانال براي تشريف فرمايي و عضويت شما.(با تشکر عليرضا عبدي،يک فنجان آرامش)583
6 فرد دیگر
21 فرد دیگر
+
نميخواهم عاقل شوم
بزرگ شوم
ميخواهم همان کودک بمانم
با تمام خبط هاي کودکانه ام
نميخواهم روزگارم
نگاهم
افکارم عوض شوند
ميخواهم همانقد ساده و کودکانه دوستت بدارم
ببوسمت
حتي از شيشه ماشين
که پايين آوردي اش
ناگهاني
بي مقدمه
.
.
.
نگارستان خيال
* راوندي *
103/6/10
+
*يه پاييز زرد و*
زمستون سرد و
يه زندون تنگ و
يه زخم قشنگ و
*غم جمعه عصرو*
غريبي حصر و
يه دنيا سوالو
تو سينم گذاشتي
جهاني دروغ و
يه دنيا غروب و
* يه درد عميق و *
يه تيزي تيغ و
يه قلب مريض و
* يه آه غليظ و *
يه دنيا محالو
تو سينم گذاشتي رفيقم کجايي؟
. دقيقا کجايي؟
* کجايي تو بي من، تو بي من کجايي؟*
.
.*عکس : نگارستان خيال*
نگارستان خيال
103/6/10
6 فرد دیگر
28 فرد دیگر
+
سرخ شد چهره زردم اگر از خون سرم
باز شد راه وصال از طرف دادگرم
*خون دل ها که پس از مرگ پيمبر خوردم*
*ريخت در دامن محراب عبادت ز سرم*
مسجد کوفه تو در روز جزا شاهد باش
من که معصوم ترم از همه مظلومترم
مسجد کوفه خدا يار و نگهدار تو باد
که دگر نشنوي آواي دعاي سحرم
هرچه باشد حسنم خون علي در رگ توست
مهربان باش تو با قاتل من اي پسرم
*بدنم را به سوي خانه عزيزان مبريد*
*بگذاريد غذا بهر يتيمان ببرم *
2-بهار انديشه
103/4/5